جدول جو
جدول جو

معنی حبله رود - جستجوی لغت در جدول جو

حبله رود
(حَ لِ)
رودی است در ایالت طهران. سرچشمۀ آن فیروزکوه و قرای خوار را مشروب می کند و شعب آن موسوم به نمرود و دولی چای میباشد و چون از قریۀ عمارت میگذرد به شعبه ها تقسیم میشود و یکی از آنها ازقشلاق میگذرد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 311 و 355)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبله رو
تصویر آبله رو
ویژگی کسی که اثر تاول های بیماری آبله در چهره اش باقی مانده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 27 هزارگزی شمال اردبیل و 24 هزارگزی شوسۀ خیاو به اردبیل. کوهستانی، معتدل، دارای 2447 تن سکنه. آب آنجا از چشمه و پیله رود. محصول آن غلات و حبوبات و میوه جات. شغل اهالی آن زراعت و گله داری، راه آنجا ماشین رو است و مرزبانی درجه 2 دارد. این آبادی از 13 آبادی کوچک پهلوی هم تشکیل می یابد که اسامی قراء آن بشرح زیر میباشد: فتح مقصود، نظرعلی کندی، هشند، جوش آباد، سنجد محله، پیرراه، آقایارلو، یوز باشی محله، پیر جوار، قلعه، قاضی کندی، کوده لر، صلاح قشلاقی، ولی آباد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
نام رودیست در خاک فیروزکوه بدین توضیح که سه رود کوچک که یکی از تنگۀ واشی خارج می شود و از چمن فیروزکوه می گذرد با رود دیگری که از چمن گورسفید می آید و همین نام دارد و رود دیگری که از چمن شورستان کنگرخانی می آید بهم می پیوندد و به سوی مغرب جاری می شود و سپس به رود دلیچای متصل می گردد و دجله رود را تشکیل می دهد و وارد خاک خوار می گردد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 351)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
از نواحی لارجان مازندران. و بدانجا ابوجعفر حسن بن ابوالحسین بدست ماکان کاکی کشته شد. (حبیب السیر ج 1 ص 345)
نام دیگر ’نورود’ و آن رودی است میان رشت و لاهیجان. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 16)
لغت نامه دهخدا
(حَ چَ)
نام یکی از رودهای مازندران در سه ورسی سفید تمیشه. رجوع به سفرنامۀ استرآباد و مازندران رابینو ص 6، 27، 151 شود
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ / لِ)
مجدر: سلطان ملکشاه... آبله رو بود، چهره بزردی مایل. (راحهالصدور راوندی)
لغت نامه دهخدا
(قِ لَ / لِ)
در تداول رو بقبله است
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ)
دهی از دهستان کوشک است که در بخش بافت شهرستان سیرجان واقع است و 191 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ فَ)
ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان، واقع در ساحل دریای خزر. دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
کسی که در چهره اش مهر آبله بود آنکه اثر آبله بر چهره اش پیدا باشد مجدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبله رو
تصویر قبله رو
رو بقبله
فرهنگ لغت هوشیار
آبله دار، آبله ناک، مجدر
فرهنگ واژه مترادف متضاد